عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام دوستان خوشحالم که به وبلاگم سر میزنید اسمم سعید هست متولد 72 هستم و خوزستانی و عاشق ورزش پارکور که 2 سالی میشه کار میکنم آیدی من lov3.alone@yahoo.com****** اسمش از موبایلت پاک می شه.. مسیجاش دیلیت می شه.. به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمش رو بیارین. به خودت تلقین می کنی خیلی هپی مپی هستی.. اما.. با جای خالیش تو قلبت چیکار می کنی.؟؟؟ با این همه تشابه اسمی چیکار می کنی..؟؟؟ با آهنگآیی که باهاش گوش میکردی چیکار می کنی..؟؟؟ وقتی غذایی که دوس داره رو می خوری و یادت میادش چیکار می کنی ؟؟؟ وقتی ازت سراغشو می گیرن چیکار می کنی...؟؟؟ وقتی تیکه کلامشو می شنوی چیکار می کنی ؟؟؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب تنها و آدرس ghalbe.tanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 314
تعداد نظرات : 116
تعداد آنلاین : 1


آمار مطالب

:: کل مطالب : 314
:: کل نظرات : 116

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com

التماس
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:56 | بازدید : 547 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )
التماس کردم که یکشب لا اقل بیا تو خوابم
 
گفت که هذیون و تموم کن انگاری تبت شدیده
 
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
 
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
 
اونی که دوسش نداری دنبالت میاد تا اخر
 
اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده
 
 از اون روز که تو رفتی،دل من دیوونه تر شد
 
رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده
 
سرنوشت گریه نداره خودت اینو گفتی،اما
 
تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده
 
تو من و گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم
 
چه قدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شمع های رفتن تو فوت
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:54 | بازدید : 559 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد 

شمع های رفتن تو فوت

 

  بغضم ترک ترک شده مثل چشمای توی قاب

یه اسم فقط مونده ازت صفحه اول کتاب

 
 
 
گل های خشک پرپر و بوی قدیمی تنت
 
یه خط کهنه روی کارت مبارکه اومدنت
 
 
 
یه چاردیواری سوت وکور یه خونۀ غرق سکوت
 
امشب تولد منه شمع های رفتن تو فوت
 
 
 
این قلب مردنی من باخته همش توی غمت
 
امشب تولد منه تو سالگرد رفتنت
 
 
 
نمیدونم چند سالمه ولی غمت 3 ساله شد
 
پیر شده تو نبودنت یه قلب زخمی و کبود
 
 
 
3سال آزگاره که دارم بی تو سر میکنم
 
دست میکشم روی کتاب غصه هامو تر میکنم
 
 
 
با این سه شمع نیمه جون فوت میکنم رفتن تو
 
امشب میام به زندگی یا که منو میکشی تو
 
 
 
تموم شده امشب بازم غمت داره نو میشه
 
یه سال مونده روبرو نزار غمت 4ساله شه
 
 
 
یه سال مونده روبرو یه خونۀ غرق سکوت
 
غمت دیگه بزرگ شده شمع های رفتن تو فوت
 
 
 
یه چاردیواری سوت وکور یه خونۀ غرق سکوت
 
امشب تولد منه شمع های رفتن تو فوت

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بگو . . .
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:18 | بازدید : 506 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )
حکایتی شنیدنی!

 

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم

تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی

او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

 

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم

تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود

او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت

 

معلم گفته بود انشا بنویسید

موضوع این بود: علم بهتر است یا ثروت؟

من نوشته بودم علم بهتر است

مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید

تو نوشته بودی علم بهتر است

شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی

او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود

خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبیه کرد

بقیه بچه ها به او خندیدند

آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد

هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد

خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته

شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم

گاهی به هم گره می خورند

گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

 

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار

توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد

تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن

بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید

او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش

بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

 

سال های آخر دبیرستان بود

باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم

تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد

او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت

 

روزنامه چاپ شده بود

هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم

تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی

او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

 

من آن روز خوشحال تر از آن بودم

که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است

تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه

آن را به کناری انداختی

 

او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه

برای اولین بار بود در زندگی اش

که این همه به او توجه شده بود !!!

 

چند سال گذشت

وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم

تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت

او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

 

وقت قضاوت بود

جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که مرا تحسین می کنند

تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند

او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

زندگی ادامه دارد …

هیچ وقت پایان نمی گیرد …

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!

تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!

او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!

 

 من ، تو ، او

هیچگاه در کنار هم نبودیم

هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

اما من و تو اگر به جای او بودیم

آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تنهایی من...
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:16 | بازدید : 508 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

تنهایی اَم را با کسی قِسمَت نخواهم کرد.یک بار تقسیم کردم.... چَندین برابر شُد.

 

 

 

 




خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

میگویی دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی وا ژه هایت را خوب نمیدانی

دلتنگی ارزانی خودت

همه صدای فریادم را شنیدند

توصدای سکوتم را بشنو


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلگیرم
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:15 | بازدید : 485 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

دلگیرم

از دنیآ و روزگآرش

از بی کسی هآ و سکوت هآ!

این منم که اینگونه خسته ام

منی که همیشه خوب بودم و خندآن

منی که خنده هآیم مثآلی بود به مثآل ضرب المثل!

نمی توآنی بفهمی و البته عجیب هم نیست برآیم!

چون “تـو”، “من” نیستی!

پس لطفا قضآوتم نکن…

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پارسال
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:6 | بازدید : 483 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

پارسال با او زیر باران راه می رفتم...امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم...شاید باران پارسال اشکهای فرد دیگری بود.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نمیگویم
شنبه 13 مهر 1392 ساعت 1:2 | بازدید : 500 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

دیگر نمیگویم گشتم نبود ، نگرد نیست !
بگذار صادقانه بگویم …
گشتیم ! اتفاقا بود ! فقط مال ما نبود !
شما بگردید ! لابد مال شماست


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نگفته بودی
چهار شنبه 3 مهر 1392 ساعت 6:7 | بازدید : 499 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارت
با همه نگفتی درباره ، این که دوریت درد داره
نگفته بودی که انواعِ اقسامِ فنّای زنانه همراته اَسّاعه
نگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاته
مگه مثله ما چندتا خُب هست آخه
نمیدونی مگه حالَم بد میشه اگه بدونم رابطمون واقن قطع میشه
بذا که نباشم لااقل پیشِت ، اینجوری غمِ دوریتم راحت تر میشه
نگفته بودی بی تو فرق داره شبای من با یه
آهنگِ غمگین و یه شمع داره میگذره

نگفتی مِثِه برق داره میپره عطرت از اینجا
بگو مگه بود چه مرگت همینجا ؟؟
نگفته بودی نمیدونی که نی از من بهتر هیچجا
بگو مگه بود چه مرگت همینجا ؟؟

میدونی هیشکی کامل نی ، منم اخلاقِ بد دارم
صدبار قربونت رفتم ، دوبارَم فحشِ بد دادم
من مِثِه بقیه نیستم ، یکم فرق داره رفتارم
باید حرف حرفِ من باشه ، همه ی خونه ها مرد دارن
قرار بود خیلی کارا بکنیم واسه خوشبختیِ هم
با پسرا دست ندادن ، کار سختیه نه ؟؟
من از اونا نبودم که بزنم و جاش کبودم شه
با تو آروم بودم شبی نبود در گوشِت نخونم شعر

نگفتی هرچی عاشق تر میشم بی رحم تر میشی بی رگ تر میشی
دیگه کنارم بی رَمَق میشینی بیخود اِسممون تو این محل پیچید
هی میگفتی بی من بد میشی از این امتحان میدیدم رد میشی
حتی وقتی قول میدی عوض میشی هیچوقت نفهمیدی ازم هیچی
ندیدی مِثِه ما کمتره ، رفتی کردی خونَرو ماتَم کَده
نگفتی زود میشی از آدم زده ، دیگه برو و عذابم نده
نگفته بودی تنها می بُری قاطی شدی باز بیخودی تو این جمعای سنگینی
که مرد داره بیشترش ، نگفتی کسی برداره این عکسِ نحستو از اینجا

بگو مگه بود چه مرگت خُب همینجا ؟؟
نگفته بودی نمیدونی که نی از من بهتر هیچجا
بگو مگه بود چه مرگت همینجا ؟؟
نگفتی مِثِه برق داره میپره عطرت از اینجا
بگو مگه بود چه مرگت همینجا ؟؟
نگفته بودی نمیدونی که نی از من بهتر هیچجا
بگو مگه بود چه مرگت همینجا ؟؟


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سلام
دو شنبه 1 مهر 1392 ساعت 8:3 | بازدید : 512 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

سلام دوستان امروز خیای دلم گرفته امدم یکم باهاتون حرف بزنم ولی نمیدونم چی بگم خیلی تنهام آشفته و خراب

هیچی ندارم واس فکر کردن بهش کلا نا امید شدم


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ساده
شنبه 16 شهريور 1392 ساعت 15:23 | بازدید : 490 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

 من چه ساده ام ! و از صداقت سرشار …!

اما…

دنیا پر از ریا و دروغ !

و مرا نیز اینگونه می خواهد …

امروز بر سادگی خود گریستم… ویا نه … خندیدم !

تلخ است حرفمن

زهر است گفته های نسنجیده ام …

ولی ...

بنشین و سطر سطر مرا جستجو بکن

بار دگر  مرا بخوان

راستی!

چه زجر آور است فریادی که درون سینه ام حبس شده است …


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1